۱۳۹۵ مرداد ۸, جمعه

عیسی و کودکان :لوقا ۱۸:‏۱۵-‏۱۷ -‏ مَتّی ۱۹:‏۱۳-‏۱۵؛ مَرقُس ۱۰:‏۱۳-‏۱۶

۱۵مردم حتی نوزادان را نزد عیسی می‌آوردند تا بر آنها دست بگذارد. شاگردان چون این را دیدند، مردم را سرزنش کردند.۱۶امّا عیسی آنان را نزد خود فراخواند و گفت: «بگذارید کودکان نزد من آیند؛ ایشان را بازمدارید، زیرا پادشاهی خدا از آنِ چنین کسان است.۱۷آمین، به شما می‌گویم، هر‌که پادشاهی خدا را همچون کودکی نپذیرد، هرگز بدان راه نخواهد یافت.»

مَثَل فَریسی و خراجگیر : لوقا18

۹آنگاه برای برخی که از پارسایی خویش مطمئن بودند و بر دیگران به دیدۀ تحقیر می‌نگریستند، این مَثَل را آورد:۱۰«دو تن برای عبادت به معبد رفتند، یکی فَریسی، دیگری خراجگیر.۱۱فَریسی ایستاد و با خود چنین دعا کرد: ”خدایا، تو را شکر می‌گویم که همچون دیگر مردمان دزد و بدکاره و زناکار نیستم، و نه مانند این خراجگیرم.۱۲دو بار در هفته روزه می‌گیرم و از هرچه به‌دست می‌آورم، ده‌یک می‌دهم.“۱۳امّا آن خراجگیر دور ایستاد و نخواست حتی چشمان خود را به‌سوی آسمان بلند کند، بلکه بر سینۀ خود می‌کوفت و می‌گفت: ”خدایا، بر منِ گناهکار رحم کن.“۱۴به شما می‌گویم که این مرد، و نه آن دیگر، پارسا شمرده شده به خانه رفت. زیرا هر‌که خود را برافرازد، خوار خواهد شد، و هر‌که خود را خوار سازد، سرافراز خواهد گردید.»

۱۳۹۵ مرداد ۶, چهارشنبه

مَثَل بیوه‌زن سمج : لوقا 18

۱عیسی برای شاگردان مَثَلی آورد تا نشان دهد که باید همیشه دعا کنند و هرگز دلسرد نشوند.۲فرمود: «در شهری قاضی‌ای بود که نه از خدا باکی داشت، نه به خلق خدا توجهی.۳در همان شهر بیوه‌زنی بود که پیوسته نزدش می‌آمد و از او می‌خواست دادش از دشمن بستاند.۴قاضی چندگاهی به او اعتنا نکرد. امّا سرانجام با خود گفت: ”هرچند از خدا باکی ندارم و به خلق خدا نیز بی‌توجهم،۵امّا چون این بیوه‌زن مدام زحمتم می‌دهد، دادش می‌ستانم، مبادا پیوسته بیاید و مرا به‌ستوه آورد!“‌»۶آنگاه خداوند فرمود: «شنیدید این قاضی بی‌انصاف چه گفت؟۷حال، آیا خدا به دادِ برگزیدگان خود که روز و شب به درگاه او فریاد برمی‌آورند، نخواهد رسید؟ آیا این کار را همچنان به تأخیر خواهد افکند؟۸به شما می‌گویم که بزودی به داد ایشان خواهد رسید. امّا هنگامی که پسر انسان آید، آیا ایمان بر زمین خواهد یافت؟»

آمدن پادشاهی خدا : لوقا ۱۷:‏۲۶ و ۲۷ -‏ مَتّی ۲۴:‏۳۷-‏۳۹

۲۰عیسی در پاسخ فَریسیان که پرسیده بودند پادشاهی خدا کی خواهد آمد، گفت: «آمدن پادشاهی خدا را نمی‌توان به مشاهده دریافت،۲۱و کسی نخواهد گفت اینجا یا آنجاست، زیرا پادشاهی خدا در میان شماست.»
۲۲سپس به شاگردان گفت: «زمانی می‌آید که آرزو خواهید کرد یکی از روزهای پسر انسان را ببینید، امّا نخواهید دید.۲۳مردم به شما خواهند گفت: ”او اینجاست،“ یا ”او آنجاست.“ امّا در پی آنها مروید.۲۴زیرا همچنانکه صاعقه در یک آن می‌درخشد و آسمان را از کران تا کران روشن می‌کند، پسر انسان نیز در روز خود چنین خواهد بود.۲۵امّا نخست می‌باید رنج بسیار کشد و از سوی این نسل طرد شود.۲۶روزهای پسر انسان همچون روزهای نوح خواهد بود.۲۷مردم می‌خوردند و می‌نوشیدند و زن می‌گرفتند و شوهر می‌کردند تا آن روز که نوح به کشتی درآمد. آنگاه سیل برخاست و همه را هلاک کرد.۲۸در زمان لوط نیز چنین بود. مردم سرگرم خوردن و نوشیدن و خرید و فروش و زراعت و عمارت بودند.۲۹امّا روزی که لوط سُدوم را ترک گفت، آتش و گوگرد از آسمان بارید و همه را هلاک کرد.۳۰روز ظهور پسر انسان به همینگونه خواهد بود.۳۱در آن روز، کسی که بر بام خانه‌اش باشد و اثاثه‌اش در درون خانه، برای برداشتن آنها فرود نیاید. و آن که در مزرعه باشد نیز به خانه بازنگردد.۳۲زن لوط را به‌یاد‌آرید!۳۳هر‌که بخواهد جان خویش را حفظ کند، آن را از دست خواهد داد، و هر‌که جان خویش را از دست بدهد، آن را محفوظ خواهد داشت.۳۴به شما می‌گویم، در آن شب از دو تن که بر یک بسترند، یکی برگرفته و دیگری واگذاشته خواهد شد.۳۵و از دو زن که در یک جا گندم آسیا می‌کنند، یکی برگرفته و دیگری واگذاشته خواهد شد. ۳۶[نیز از دو مرد که در مزرعه‌اند، یکی برگرفته و دیگری واگذاشته خواهد شد.]»۳۷پرسیدند: «کجا، ای خداوند؟» پاسخ گفت: «هر‌جا لاشه‌ای باشد، لاشخوران در آنجا گرد‌می‌آیند!»

۱۳۹۵ مرداد ۳, یکشنبه

شفای ده جذامی :لوقا 17

۱۱عیسی بر سر راه خود به اورشلیم، از حدّ سامره و جلیل می‌گذشت.۱۲پس چون به دهی وارد می‌شد، ده جذامی به او برخوردند. آنها دور ایستاده۱۳با صدای بلند فریاد برآوردند: «ای عیسی، ای استاد، بر ما ترحم کن.»۱۴چون عیسی آنها را دید، گفت: «بروید و خود را به کاهن بنمایید.» آنها به‌راه افتادند و در میانۀ راه از جذام پاک شدند.۱۵یکی از آنها چون دید شفا یافته است، در حالی که با صدای بلند خدا را ستایش می‌کرد، بازگشت۱۶و خود را به‌پای عیسی افکند و او را سپاس گفت. آن جذامی سامری بود.۱۷عیسی فرمود: «مگر آن ده تن همه پاک نشدند؟ پس نُه تن دیگر کجایند؟۱۸آیا به‌جز این غریبه، کسی دیگر بازنگشت تا خدا را سپاس گوید؟»۱۹سپس به او گفت: «برخیز و برو، ایمانت تو را شفا داده است.»

بخشایش، ایمان، وظیفه لوقا17

۱آنگاه به شاگردان خود گفت: «از لغزشها گریزی نیست، امّا وای بر کسی که آنها را سبب گردد.۲او را بهتر آن می‌بود که سنگ آسیایی به گردنش بیاویزند و به دریا افکنند تا اینکه سبب لغزش یکی از این کوچکان شود.۳پس مراقب خود باشید. اگر برادرت گناه کند، او را توبیخ کن، و اگر توبه کرد، ببخشایش.۴اگر هفت بار در روز به تو گناه ورزد، و هفت بار نزد تو بازآید و گوید: ”توبه می‌کنم،“ او را ببخشا.»
۵رسولان به خداوند گفتند: «ایمان ما را بیفزا!»۶خداوند پاسخ داد: «اگر ایمانی به کوچکی دانۀ خردل داشته باشید، می‌توانید به این درخت توت بگویید از ریشه برآمده در دریا کاشته شود، و از شما فرمان خواهد برد.
۷«کیست از شما که چون خدمتکارش از شخم زدن یا چرانیدن گوسفندان در صحرا بازگردد، او را گوید: ”بیا، بنشین و بخور“؟۸آیا نخواهد گفت: ”شام مرا آماده کن و کمر به پذیرایی‌ام بربند تا بخورم و بیاشامم، و بعد تو بخور و بیاشام“؟۹آیا منّت از خدمتکار خود خواهد برد که فرمانش را به‌جای آورده است؟۱۰پس، شما نیز چون آنچه به شما فرمان داده شده است، به‌جای آوردید، بگویید: ”خدمتکارانی نالایقیم و تنها انجام وظیفه کرده‌ایم.“‌»

۱۳۹۵ مرداد ۱, جمعه

توانگر و ایلعازَر فقیر : لوقا16

۱۹«توانگری بود که جامه از ارغوان و کتان لطیف به‌تن می‌کرد و همه‌روزه به خوشگذرانی مشغول بود.۲۰فقیری ایلعازَر نام را بر درِ خانۀ او می‌نهادند که بدنش پوشیده از جراحت بود.۲۱ایلعازَر آرزو داشت با خرده‌های غذا که از سفرۀ آن توانگر فرو‌می‌افتاد، خود را سیر کند. حتی سگان نیز می‌آمدند و زخمهایش را می‌لیسیدند.۲۲باری، آن فقیر مُرد و فرشتگان او را به جوار ابراهیم بردند. توانگر نیز مُرد و او را دفن کردند.۲۳امّا چون چشم در جهان مردگان گشود، خود را در عذاب یافت. از دور، ابراهیم را دید و ایلعازَر را در جوارش.۲۴پس با صدای بلند گفت: ”ای پدر من ابراهیم، بر من ترحم کن و ایلعازَر را بفرست تا نوک انگشت خود را در آب تَر کند و زبانم را خنک سازد، زیرا در این آتش عذاب می‌کشم.“۲۵امّا ابراهیم پاسخ داد: ”ای فرزند، به‌یاد‌آر که تو در زندگی، از هر‌چیز خوب بهره‌مند شدی، حال‌آنکه چیزهای بد نصیب ایلعازَر شد. اکنون او اینجا در آسایش است و تو در عذاب.۲۶از این گذشته، بین ما و شما پرتگاهی هست؛ آنان که بخواهند از اینجا نزد تو آیند نتوانند، و آنان نیز که آنجایند نتوانند نزد ما آیند.“۲۷گفت: ”پس، ای پدر، تمنا اینکه ایلعازَر را به خانۀ پدرم بفرستی،۲۸زیرا مرا پنج برادر است. او را بفرست تا برادرانم را هشدار دهد، مبادا آنان نیز به این مکان عذاب درافتند.“۲۹ابراهیم پاسخ داد: ”آنها موسی و انبیا را دارند، پس به سخنان ایشان گوش فرادهند.“۳۰گفت: ”نه، ای پدر ما ابراهیم، بلکه اگر کسی از مردگان نزد آنها برود، توبه خواهند کرد.“۳۱ابراهیم به او گفت: ”اگر به موسی و انبیا گوش نسپارند، حتی اگر کسی از مردگان زنده شود، مجاب نخواهند شد.“‌»

مَثَل مباشر زیرک :لوقا 16

۱آنگاه عیسی به شاگردان خود گفت: «توانگری را مباشری بود. چون شکایت به او رسید که مباشر اموال او را بر‌‌باد می‌دهد،۲وی را فراخواند و پرسید: ”این چیست که دربارۀ تو می‌شنوم؟ حساب خود بازپس ده که دیگر مباشر من نتوانی بود.“
۳مباشر با خود اندیشید: ”چه کنم؟ ارباب می‌خواهد از کار برکنارم کند. یارای زمین‌کندن ندارم و از گدایی نیز عار دارم.۴دانستم چه باید کرد تا چون از مباشرت برکنار شدم، کسانی باشند که مرا در خانه‌هایشان بپذیرند.“۵پس، بدهکاران ارباب خویش را یک به یک به حضور فراخواند. از اوّلی پرسید: ”چقدر به سرورم بدهکاری؟“۶پاسخ داد: ”صد خمره روغن زیتون.“ گفت: ”بگیر، این حساب توست. بنشین و رقم آن را عوض کن و بنویس پنجاه خمره!“۷سپس از دوّمی پرسید: ”تو چقدر بدهکاری؟“ پاسخ داد: ”صد خروار گندم.“ گفت: ”بگیر، این حساب توست. رقم آن را عوض کن و بنویس هشتاد خروار!“
۸ارباب، مباشرِ متقلب را تحسین کرد، زیرا عاقلانه عمل کرده بود؛ چرا‌که فرزندان این عصر در مناسبات خود با همعصران خویش از فرزندان نور عاقلترند.۹به شما می‌گویم که مال این دنیای فاسد را برای یافتن دوستان صرف کنید تا چون از آن مال اثری نماند، شما را در خانه‌های جاودانی بپذیرند.
۱۰«آن که در امور کوچک امین باشد، در امور بزرگ نیز امین خواهد بود، و آن که در امور کوچک امین نباشد، در امور بزرگ نیز امین نخواهد بود.۱۱پس اگر در به‌کار بردن مال این دنیای فاسد امین نباشید، کیست که مال حقیقی را به شما بسپارد؟۱۲و اگر در به‌کار بردن مال دیگری امین نباشید، کیست که مال خود شما را به شما بدهد؟۱۳هیچ غلامی دو ارباب را خدمت نتواند کرد، زیرا یا از یکی نفرت خواهد داشت و به دیگری مهر خواهد ورزید، و یا سرسپردۀ یکی خواهد بود و دیگری را خوار خواهد شمرد. نمی‌توانید هم بندۀ خدا باشید، هم بندۀ پول.»
۱۴فَریسیانِ پولدوست با شنیدن این سخنان، عیسی را به ریشخند گرفتند.۱۵به آنها گفت: «شما آن کسانید که خویشتن را به مردم پارسا می‌نمایید، امّا خدا از دلتان آگاه است. آنچه مردم ارج بسیارش نهند، در نظر خدا ناپسند است!
۱۶«تورات و انبیا تا زمان یحیی بود. از آن پس، به پادشاهی خدا بشارت داده می‌شود و هر‌کس به جَبر و زور راه خود بدان می‌گشاید.۱۷با این حال، آسانتر است آسمان و زمین از میان برود تا اینکه نقطه‌ای از تورات فرو‌افتد!
۱۸«هر‌که زن خویش را طلاق دهد و زنی دیگر اختیار کند، زنا کرده است، و نیز هر‌که زنی طلاق داده شده را به زنی بگیرد، مرتکب زنا شده است.»

۱۳۹۵ تیر ۲۸, دوشنبه

مَثَلِ پسر گمشده : لوقا 15

۱۱سپس ادامه داد و فرمود: «مردی را دو پسر بود.۱۲روزی پسر کوچک به پدر خود گفت: ”ای پدر، سهمی را که از دارایی تو به من خواهد رسید، اکنون به من بده.“ پس پدر دارایی خود را بین آن دو تقسیم کرد.۱۳پس از چندی، پسر کوچکتر آنچه داشت گرد‌آورد و راهی دیاری دوردست شد و ثروت خویش را در آنجا به عیاشی بر‌‌باد داد.۱۴چون هرچه داشت خرج کرد، قحطی شدید در آن دیار آمد و او سخت به تنگدستی افتاد.۱۵از این‌رو، خدمتگزاریِ یکی از مردمان آن سامان را پیشه کرد، و او وی را به خوکبانی در مزرعۀ خویش گماشت.۱۶پسر آرزو داشت شکم خود را با خوراک خوکها سیر کند، امّا هیچ‌کس به او چیزی نمی‌داد.۱۷سرانجام به خود آمد و گفت: ”ای بسا کارگران پدرم خوراک اضافی نیز دارند و من اینجا از فرط گرسنگی تلف می‌شوم.۱۸پس برمی‌خیزم و نزد پدر می‌روم و می‌گویم: «پدر، به آسمان و به تو گناه کرده‌ام.۱۹دیگر شایسته نیستم پسرت خوانده شوم. با من همچون یکی از کارگرانت رفتار کن.»“
۲۰پس برخاست و راهی خانۀ پدر شد. امّا هنوز دور بود که پدرش او را دیده، دل بر وی بسوزاند و شتابان به‌سویش دویده، در آغوشش کشید و غرق بوسه‌اش کرد.۲۱پسر گفت: ”پدر، به آسمان و به تو گناه کرده‌ام. دیگر شایسته نیستم پسرت خوانده شوم.“۲۲امّا پدر به خدمتکارانش گفت: ”بشتابید! بهترین جامه را بیاورید و به او بپوشانید. انگشتری بر انگشتش و کفش به‌پاهایش کنید.۲۳گوسالۀ پرواری آورده، سر ببرید تا بخوریم و جشن بگیریم.۲۴زیرا این پسر من مرده بود، زنده شد؛ گم شده بود، یافت شد!“ پس به جشن و سرور پرداختند.
۲۵«و امّا پسر بزرگتر در مزرعه بود. چون به خانه نزدیک شد و صدای ساز و آواز شنید،۲۶یکی از خدمتکاران را فراخواند و پرسید: ”چه خبر است؟“۲۷خدمتکار پاسخ داد: ”برادرت آمده و پدرت گوسالۀ پرواری سر بریده، زیرا پسرش را به‌سلامت بازیافته است.“۲۸چون این را شنید، برآشفت و نخواست به خانه درآید. پس پدر بیرون آمد و به او التماس کرد.۲۹امّا او در جواب پدر گفت: ”اینک سالهاست تو را چون غلامان خدمت کرده‌ام و هرگز از فرمانت سر نپیچیده‌ام. امّا تو هرگز حتی بزغاله‌ای به من ندادی تا با دوستانم ضیافتی به‌پا کنم.۳۰و حال که این پسرت بازگشته است، پسری که دارایی تو را با روسپیها بر باد داده، برایش گوسالۀ پرواری سر بریده‌ای!“۳۱پدر گفت: ”پسرم، تو همواره با من هستی، و هرآنچه دارم، مال توست.۳۲امّا اکنون باید جشن بگیریم و شادی کنیم، زیرا این برادر تو مرده بود، زنده شد؛ گم شده بود، یافت شد!“‌»


مَثَل سکۀ گمشده : لوقا 15

۸«و یا کدام زن است که ده سکۀ نقره داشته باشد و چون یکی از آنها گم شود، چراغی برنیفروزد و خانه را نروبد و تا آن را نیافته، از جُستن بازنایستد؟۹و چون آن را یافت، دوستان و همسایگان را فرامی‌خواند و می‌گوید: ”با من شادی کنید، زیرا سکۀ گمشدۀ خود را بازیافتم.“۱۰به شما می‌گویم، به همینسان، برای توبۀ یک گناهکار، در حضور فرشتگان خدا جشن و سرور بر‌پا می‌شود.»

۱۳۹۵ تیر ۲۶, شنبه

مَثَلِ گوسفند گمشده : لوقا ۱۵:‏۴-‏۷ -‏ مَتّی ۱۸:‏۱۲-‏۱۴

۱و امّا خراجگیران و گناهکاران جملگی نزد عیسی گرد‌می‌آمدند تا سخنانش را بشنوند.۲امّا فَریسیان و علمای دین همهمه‌کنان می‌گفتند: «این مردْ گناهکاران را می‌پذیرد و با آنان همسفره می‌شود.»
۳پس عیسی این مَثَل را برایشان آورد:۴«کیست از شما که صد گوسفند داشته باشد و چون یکی از آنها گم شود، آن نود و نه را در صحرا نگذارد و در پی آن گمشده نرود تا آن را بیابد؟۵و چون گوسفند گمشده را یافت، آن را با شادی بر دوش می‌نهد۶و به خانه آمده، دوستان و همسایگان را فرامی‌خواند و می‌گوید: ”با من شادی کنید، زیرا گوسفند گمشدۀ خود را بازیافتم.“۷به شما می‌گویم، به همینسان برای یک گناهکار که توبه می‌کند، جشن و سرور عظیمتری در آسمان بر‌پا می‌شود تا برای نود و نه پارسا که نیاز به توبه ندارند.

بهای پیروی از مسیح : لوقا 14

۲۵جمعیتی انبوه عیسی را همراهی می‌کرد. او رو بدیشان کرد و گفت:۲۶«هر‌که نزد من آید و از پدر و مادر، زن و فرزند، برادر و خواهر، و حتی از جان خود نفرت ندارد، شاگرد من نتواند بود.۲۷و هر‌که صلیب خود را بر دوش نکشد و از پی من نیاید، شاگرد من نتواند بود.
۲۸کیست از شما که قصد بنای برجی داشته باشد و نخست ننشیند تا هزینۀ آن را برآوُرد کند و ببیند آیا توان تکمیل آن را دارد یا نه؟۲۹زیرا اگر پی آن را بگذارد امّا از تکمیل بنا درماند، هر‌که بیند، استهزا کرده،۳۰گوید: ”این شخص ساختن بنایی را آغاز کرد، امّا از تکمیل آن درمانده است!“
۳۱و یا کدام پادشاه است که راهیِ جنگ با پادشاهی دیگر شود، بی‌آنکه نخست بنشیند و بیندیشد که آیا با ده هزار سرباز می‌تواند به رویاروییِ کسی رود که با بیست هزار سرباز به جنگ او می‌آید؟۳۲و اگر بیند که او را توان رویارویی نیست، آنگاه تا سپاه دشمن دور است، سخنگویی خواهد فرستاد تا جویای شرایط صلح شود.۳۳به همینسان، هیچیک از شما نیز تا از تمام دارایی خود دست نشوید، شاگرد من نتواند بود.
۳۴«نمک نیکوست، امّا اگر خاصیتش را از دست بدهد، چگونه می‌توان آن را باز نمکین ساخت؟۳۵نه به کار زمین می‌آید و نه درخور کُپّۀ کود است؛ بلکه آن را دور می‌ریزند. هر‌که گوش شنوا دارد، بشنود!»

۱۳۹۵ تیر ۲۳, چهارشنبه

مَثَل ضیافت بزرگ : لوقا ۱۴:‏۱۶-‏۲۴ -‏ مشابه مَتّی ۲۲:‏۲-‏۱۴

۱۵چون یکی از میهمانان که با عیسی همسفره بود این را شنید، گفت: «خوشابهحال آن که در ضیافت پادشاهی خدا نان خورَد.»۱۶عیسی در پاسخ گفت: «شخصی ضیافتی بزرگ ترتیب داد و بسیاری را دعوت کرد.۱۷چون وقت شام فرارسید، خادمش را فرستاد تا دعوت‌شدگان را گوید، ”بیایید که همه‌چیز آماده است.“۱۸امّا آنها هر یک عذری آوردند. یکی گفت: ”مزرعه‌ای خریده‌ام که باید بروم آن را ببینم. تمنا اینکه معذورم بداری.“۱۹دیگری گفت: ”پنج جفت گاو خریده‌ام، و هم‌اکنون در راهم تا آنها را بیازمایم. تمنا دارم معذورم بداری.“۲۰سوّمی نیز گفت: ”تازه زن گرفته‌ام، و از این‌رو نمی‌توانم بیایم.“۲۱پس خادم بازگشت و سرور خود را آگاه ساخت. میزبان خشمگین شد و به خادم دستور داد به کوچه و بازار شهر بشتابد و فقیران و معلولان و کوران و لنگان را بیاورد.۲۲خادم گفت: ”سرور من، دستورت را انجام دادم، امّا هنوز جا هست.“۲۳پس آقایش گفت: ”به جاده‌ها و کوره‌راههای بیرونِ شهر برو و به‌اصرار مردم را به ضیافت من بیاور تا خانه‌ام پر شود.۲۴به شما می‌گویم که هیچ‌یک از دعوت شدگان، شام مرا نخواهند چشید.“‌»

عیسی در خانۀ فَریسی : لوقا ۱۴:‏۸-‏۱۰ -‏ مشابه امثال ۲۵:‏۶ و ۷

۱در یکی از روزهای شَبّات که عیسی برای صرف غذا به خانۀ یکی از رهبران فَریسیان رفته بود، حاضران به‌دقّت او را زیر نظر داشتند.۲مقابل او مردی بود که بدنش آب آورده بود.۳عیسی از فقیهان و فَریسیان پرسید: «آیا شفا دادن در روز شَبّات جایز است یا نه؟»۴آنان خاموش ماندند. پس عیسی آن مرد را گرفته، شفا داد و مرخص فرمود.۵سپس رو به آنان کرد و پرسید: «کیست از شما که پسر یا گاوش در روز شَبّات در چاه افتد و بی‌درنگ آن را بیرون نیاوَرَد؟»۶آنان پاسخی نداشتند.
۷چون عیسی دید میهمانان چگونه صدر مجلس را برای خود اختیار می‌کنند، این مَثَل را برایشان آورد:۸«چون کسی تو را به مجلس عروسی دعوت کند، بر صدر مجلس منشین، زیرا شاید کسی سرشناس‌تر از تو دعوت شده باشد.۹در آن صورت میزبانی که هر دوی شما را دعوت کرده است، خواهد آمد و به تو خواهد گفت: ”جایت را به این شخص بده.“ ناگزیر با سرافکندگی پایین مجلس خواهی نشست.۱۰بلکه هرگاه کسی میهمانت کند، برو و در پایینترین جای مجلس بنشین، تا چون میزبان آید، تو را گوید: ”دوست من، بفرما جای بالاتری بنشین.“ آنگاه نزد دیگر میهمانان سرافراز خواهی شد.۱۱زیرا هر‌که خود را بزرگ سازد، خوار خواهد شد، و هر‌که خود را خوار سازد، سرافراز خواهد گردید.»
۱۲سپس عیسی به میزبانش گفت: «چون ضیافتِ ناهار یا شام می‌دهی، دوستان و برادران و خویشان و همسایگان ثروتمند خویش را دعوت مکن؛ زیرا آنان نیز تو را دعوت خواهند کرد و بدینسان عوض خواهی یافت.۱۳پس چون میهمانی می‌دهی، فقیران و معلولان و لنگان و کوران را دعوت کن۱۴که مبارک خواهی بود؛ زیرا آنان را چیزی نیست که در عوض به تو بدهند، و پاداش خود را در قیامت پارسایان خواهی یافت.»

۱۳۹۵ تیر ۲۲, سه‌شنبه

اندوه عیسی برای اورشلیم : لوقا ۱۳:‏۳۴ و ۳۵ -‏ مَتّی ۲۳:‏۳۷-‏۳۹

۳۱در آن هنگام، تنی چند از فَریسیان نزد عیسی آمدند و گفتند: «اینجا را ترک کن و به جایی دیگر برو، زیرا هیرودیس می‌خواهد تو را بکشد.»۳۲در جواب گفت: «بروید و به آن روباه بگویید: ”امروز و فردا دیوها را بیرون می‌کنم و مردم را شفا می‌دهم، و در روز سوّم کار خویش را به‌کمال خواهم رسانید.۳۳امّا امروز و فردا و پس‌فردا باید به راه خود ادامه دهم، زیرا ممکن نیست نبی بیرون از اورشلیم کشته شود.“۳۴ای اورشلیم، ای اورشلیم، ای قاتل پیامبران و سنگسارکنندۀ رسولانی که نزدت فرستاده می‌شوند! چند بار خواستم همچون مرغی که جوجه‌هایش را زیر بالهای خود جمع می‌کند، فرزندان تو را گرد‌آورم، امّا نخواستی.۳۵اینک خانۀ شما به خودتان ویران واگذاشته می‌شود. و به شما می‌گویم که دیگر مرا نخواهید دید تا روزی که بگویید: ”خجسته باد او که به نام خداوند می‌آید.“»

درِ تنگ : لوقا 13

۲۲عیسی در راه اورشلیم، به شهرها و روستاها می‌رفت و تعلیم می‌داد.۲۳در این میان، کسی از او پرسید: «سرور من، آیا تنها شماری اندک از مردم نجات خواهند یافت؟» به ایشان گفت:۲۴«سخت بکوشید تا از درِ تنگ داخل شوید، زیرا به شما می‌گویم، بسیاری خواهند کوشید تا داخل شوند، امّا نخواهند توانست.۲۵چون صاحب‌خانه برخیزد و در را ببندد، بیرون ایستاده، در را خواهید کوبید و خواهید گفت: ”سرورا، در بر ما بگشا!“ امّا او پاسخ خواهد داد: ”شما را نمی‌شناسم؛ نمی‌دانم از کجایید؟“۲۶خواهید گفت: ”ما با تو خوردیم و آشامیدیم و تو در کوچه‌های ما تعلیم می‌دادی.“۲۷امّا جواب خواهید شنید: ”شما را نمی‌شناسم؛ نمی‌دانم از کجایید؟ ای بدکاران از من دور شوید.“۲۸آنگاه در آنجا گریه و دندان بر هم ساییدن خواهد بود، زیرا ابراهیم و اسحاق و یعقوب و همۀ انبیا را در پادشاهی خدا خواهید دید، امّا خود را محروم خواهید یافت.۲۹مردم از شرق و غرب و شمال و جنوب خواهند آمد و بر سفرۀ پادشاهی خدا خواهند نشست.۳۰آری، هستند آخرینی که اوّل خواهند شد، و اوّلینی که آخر.»

۱۳۹۵ تیر ۲۱, دوشنبه

مَثَل دانۀ خردل و مَثَل خمیرمایه : لوقا ۱۳:‏۱۸ و ۱۹ -‏ مَرقُس ۴:‏۳۰-‏۳۲

۱۸آنگاه گفت: «پادشاهی خدا به چه مانَد؟ آن را به چه تشبیه کنم؟۱۹همچون دانۀ خردلی است که شخصی آن را برگرفت و در باغ خود کاشت. آن دانه رویید و درختی شد، چنان که پرندگان آسمان آمدند و بر شاخه‌هایش آشیانه ساختند.»
۲۰باز گفت: «پادشاهی خدا را به چه تشبیه کنم؟۲۱همچون خمیرمایه‌ای است که زنی برگرفت و با سه کیسه آرد مخلوط کرد تا تمامی خمیر ور‌آمد.»

شفای زن علیل : لوقا 13

۱۰در یکی از روزهای شَبّات، عیسی در کنیسه‌ای تعلیم می‌داد.۱۱در آنجا زنی بود که روحی او را هجده سال علیل کرده بود. پشتش خمیده شده بود و به‌هیچ‌روی توان راست ایستادن نداشت.۱۲چون عیسی او را دید، نزد خود فراخواند و فرمود: «ای زن، از ضعف خود خلاصی یافتی!»۱۳سپس بر او دست نهاد و او بی‌درنگ راست ایستاده، خدا را ستایش کرد.۱۴امّا رئیس کنیسه از اینکه عیسی در روز شَبّات شفا داده بود، خشمگین شد و به مردم گفت: «شش روز برای کار دارید. در آن روزها بیایید و شفا بگیرید، نه در روز شَبّات.»۱۵خداوند در پاسخ گفت: «ای ریاکاران! آیا هیچیک از شما در روز شَبّات گاو یا الاغ خود را از طویله باز نمی‌کند تا برای آب دادن بیرون بَرَد؟۱۶پس آیا نمی‌بایست این زن را که دختر ابراهیم است و شیطان هجده سال اسیرش کرده بود، در روز شَبّات آزاد کرد؟»۱۷چون این را گفت، مخالفانش همه شرمسار شدند، امّا جمعیت همگی از آن همه کارهای شگفت‌آور او شادمان بودند.

۱۳۹۵ تیر ۱۹, شنبه

دعوت به توبه :لوقا 13

۱در همان زمان، شماری از حاضران، از جلیلیانی با عیسی سخن گفتند که پیلاتُس خونشان را با خون قربانیهایشان در‌هم آمیخته بود.۲عیسی در پاسخ گفت: «آیا چون آن جلیلیان به چنین روز دچار شدند، گمان می‌کنید از بقیۀ اهالی جلیل گناهکارتر بودند؟۳به شما می‌گویم که چنین نیست. بلکه اگر توبه نکنید، شما نیز جملگی هلاک خواهید شد.۴و آیا گمان می‌کنید آن هجده تن که برج سْیلوحا بر آنها افتاد و مردند، از دیگر ساکنان اورشلیم خطاکارتر بودند؟۵به شما می‌گویم که چنین نیست. بلکه اگر توبه نکنید، شما نیز جملگی هلاک خواهید شد.»
۶سپس این مَثَل را آورد: «مردی درخت انجیری در تاکستان خود کاشت. چون خواست میوۀ آن را بچیند، چیزی بر آن نیافت.۷پس به باغبان خود گفت: ”سه سال است برای چیدن میوۀ این درخت می‌آیم امّا چیزی نمی‌یابم. آن را ببُر، تا خاک را هدر ندهد.“۸امّا او پاسخ داد: ”سرورم، بگذار یک سال دیگر هم بماند. گِردش را خواهم کند و کودش خواهم داد.۹اگر سال بعد میوه آورد که هیچ؛ اگر نیاورد آنگاه آن را بِبُر.“‌»

تعبیر زمانها : لوقا 12

۵۴سپس به جماعت گفت: «چون بینید ابری در مغرب پدیدار شود، بی‌درنگ می‌گویید: ”باران خواهد بارید،“ و باران می‌بارد.۵۵و چون باد جنوب وزد، می‌گویید: ”هوا گرم خواهد شد،“ و چنین می‌شود.۵۶ای ریاکاران! شما که نیک می‌دانید چگونه سیمای زمین و آسمان را تعبیر کنید، چگونه است که از تعبیر زمان حاضر ناتوانید؟
۵۷«چرا خود دربارۀ آنچه درست است داوری نمی‌کنید؟۵۸هنگامی که با شاکیِ خود نزد حاکم می‌روی، بکوش تا در راه با او آشتی کنی، مبادا تو را نزد قاضی کشاند و قاضی تو را به نگهبان سپارد، و به زندان افتی.۵۹به تو می‌گویم که تا ریال آخر را نپردازی، از زندان به‌در نخواهی آمد.»

۱۳۹۵ تیر ۱۸, جمعه

هشدار دربارۀ اختلاف و جدایی : لوقا ۱۲:‏۵۱-‏۵۳ -‏ مَتّی ۱۰:‏۳۴-‏۳۶

۴۹«من آمده‌ام تا بر زمین آتش افروزم، و ای کاش که تاکنون افروخته شده بود!۵۰امّا مرا تعمیدی باید، و چه در فشارم تا به انجام رسد.۵۱آیا گمان می‌برید آمده‌ام تا صلح به زمین آورم؟ نه، بلکه آمده‌ام تا جدایی افکنم.۵۲از این پس، میان پنج تن از اهل یک خانه جدایی خواهد افتاد؛ سه علیه دو خواهند بود و دو علیه سه.۵۳پدر علیه پسر و پسر علیه پدر، مادر علیه دختر و دختر علیه مادر، مادرشوهر علیه عروس و عروس علیه مادرشوهر.»

آمادگی برای بازگشت مسیح : لوقا ۱۲:‏۳۵ و ۳۶ -‏ مَتّی ۲۵:‏۱-‏۱۳؛ مَرقُس ۱۳:‏۳۳-‏۳۷ لوقا ۱۲:‏۳۹ و ۴۰ و ۴۲-‏۴۶ -‏ مَتّی ۲۴:‏۴۳-‏۵۱

۳۵«کمر به خدمت ببندید و چراغ خویش را فروزان نگاه دارید.۳۶همچون کسانی باشید که منتظرند سرورشان از جشن عروسی بازگردد، تا چون از راه رسد و در را کوبد، بی‌درنگ بر او بگشایند.۳۷خوشابهحال خادمانی که چون سرورشان بازگردد، آنان را بیدار و هشیار یابد. آمین، به شما می‌گویم، خود کمر به خدمتشان خواهد بست؛ آری، آنان را بر سفره خواهد نشانید و پیش آمده، از ایشان پذیرایی خواهد کرد.۳۸خوشابهحال خادمانی که چون سرورشان از راه رسد، چه در پاس دوّم شب، چه در پاس سوّم، ایشان را بیدار و هشیار یابد.
۳۹«بدانید که اگر صاحبخانه می‌دانست دزد در چه ساعتی خواهد آمد، نمی‌گذاشت به خانه‌اش دستبرد زنند.۴۰پس شما نیز آماده باشید، زیرا پسر انسان در ساعتی خواهد آمد که انتظار ندارید.»
۴۱پِطرُس پرسید: «سرور من، آیا این مَثَل را برای ما آوردی یا برای همه؟»۴۲خداوند در پاسخ گفت: «پس آن مباشر امین و دانا کیست که اربابش او را به سرپرستی خادمان خانۀ خود گماشته باشد تا سهم خوراک آنان را بموقع بدهد؟۴۳خوشابهحال آن غلام که چون اربابش بازگردد، او را مشغول کار بیند.۴۴یقین بدانید که او را بر همۀ مایملک خود خواهد گماشت.۴۵امّا اگر آن غلام با خود بیندیشد که ”ارباب در آمدن تأخیر کرده،“ و به آزار خادمان و خادمه‌ها، و خوردن و نوشیدن و میگساری بپردازد،۴۶آنگاه اربابش در روزی که انتظار ندارد و در ساعتی که از آن آگاه نیست خواهد آمد و او را از میان دوپاره کرده، در جایگاه خیانتکاران خواهد افکند.
۴۷غلامی که خواستِ اربابش را می‌داند و با اینحال، خود را برای انجام آن آماده نمی‌کند، تازیانۀ بسیار خواهد خورد.۴۸امّا آن که خواست اربابش را نمی‌داند و کاری می‌کند که سزاوار تنبیه است، تازیانۀ کمتر خواهد خورد. هر‌که به او بیشتر داده شود، از او بیشتر نیز مطالبه خواهد شد؛ و هر‌که مسئولیتش بیشتر باشد، پاسخگویی‌اش نیز بیشتر خواهد بود.

۱۳۹۵ تیر ۱۵, سه‌شنبه

زندگی بدون نگرانی : لوقا ۱۲:‏۲۲-‏۳۱ -‏ مَتّی ۶:‏۲۵-‏۳۳

۲۲آنگاه عیسی خطاب به شاگردان خود گفت: «پس به شما می‌گویم، نگران زندگی خود مباشید که چه بخورید، و نه نگران بدن خود که چه بپوشید.۲۳زندگی از خوراک و بدن از پوشاک مهمتر است.۲۴کلاغها را بنگرید: نه می‌کارند و نه می‌دروند، نه کاهدان دارند و نه انبار؛ با اینهمه خدا به آنها روزی می‌دهد. و شما چقدر باارزشتر از پرندگانید!۲۵کیست از شما که بتواند با نگرانی، ذراعی بر قامت خود بیفزاید؟۲۶پس، اگر از انجام چنین کار کوچکی ناتوانید، از چه سبب نگران مابقی هستید؟۲۷سوسنها را بنگرید که چگونه نمو می‌کنند؛ نه زحمت می‌کشند و نه می‌ریسند. به شما می‌گویم که حتی سلیمان نیز با همۀ شکوه و جلالش همچون یکی از آنها آراسته نشد.۲۸پس اگر خدا علف صحرا را که امروز هست و فردا در تنور افکنده می‌شود، چنین می‌پوشانَد، چقدر بیشتر شما را، ای سست‌ایمانان!۲۹پس در پی این مباشید که چه بخورید یا چه بنوشید؛ نگران اینها مباشید.۳۰زیرا اقوام خداناشناس این دنیا در پی اینگونه چیزهایند، امّا پدر شما می‌داند که به اینهمه نیاز دارید.۳۱بلکه شما، در پی پادشاهی او باشید، که همۀ اینها نیز به شما داده خواهد شد.
۳۲«ای گلۀ کوچک، ترسان مباشید، زیرا خشنودی پدر شما این است که پادشاهی را به شما عطا کند.۳۳آنچه دارید بفروشید و به فقرا بدهید؛ برای خود کیسه‌هایی فراهم کنید که پوسیده نشود، و گنجی پایان‌ناپذیر د آسمان بیندوزید، جایی که نه دزد آید و نه بید زیان رساند.۳۴زیرا هر‌جا گنج شماست، دلتان نیز آنجا خواهد بود.

مَثَل ثروتمند نادان : لوقا12

۱۳ناگاه کسی از میان جمعیت به او گفت: «استاد، به برادرم بگو میراث پدری را با من قسمت کند.»۱۴عیسی پاسخ داد: «ای مرد، چه کسی مرا بین شما داور یا مُقَسِم قرار داده است؟»۱۵پس به مردم گفت: «بهوش باشید و از هرگونه حرص و آز بپرهیزید، زیرا زندگی انسان به‌فزونی دارایی‌اش نیست.»۱۶سپس این مَثَل را برایشان آورد: «مردی ثروتمند از زراعت خویش محصول فراوان حاصل کرد.۱۷پس با خود اندیشید، ”چه کنم، زیرا جایی برای انباشتن محصول خود ندارم؟“۱۸سپس گفت: ”دانستم چه باید کرد! انبارهای خود را خراب می‌کنم و انبارهایی بزرگتر می‌سازم، و همۀ گندم و اموال خود را در آنها ذخیره می‌کنم.۱۹آنگاه به خود خواهم گفت: ای جان من، برای سالیان دراز اموال فراوان اندوخته‌ای. حال آسوده بزی؛ بخور و بنوش و خوش باش.“۲۰امّا خدا به او گفت: ”ای نادان! همین امشب جانت را از تو خواهند ستاند. پس آنچه اندوخته‌ای، از آنِ که خواهد شد؟“۲۱این است فرجام کسی که برای خویشتن ثروت می‌اندوزد، امّا برای خدا ثروتمند نیست.»

۱۳۹۵ تیر ۱۲, شنبه

هشدار دربارۀ اختلاف و جدایی : لوقا ۱۲:‏۵۱-‏۵۳ -‏ مَتّی ۱۰:‏۳۴-‏۳۶

۴۹«من آمده‌ام تا بر زمین آتش افروزم، و ای کاش که تاکنون افروخته شده بود!۵۰امّا مرا تعمیدی باید، و چه در فشارم تا به انجام رسد.۵۱آیا گمان می‌برید آمده‌ام تا صلح به زمین آورم؟ نه، بلکه آمده‌ام تا جدایی افکنم.۵۲از این پس، میان پنج تن از اهل یک خانه جدایی خواهد افتاد؛ سه علیه دو خواهند بود و دو علیه سه.۵۳پدر علیه پسر و پسر علیه پدر، مادر علیه دختر و دختر علیه مادر، مادرشوهر علیه عروس و عروس علیه مادرشوهر.»

آمادگی برای بازگشت مسیح :لوقا ۱۲:‏۳۵ و ۳۶ -‏ مَتّی ۲۵:‏۱-‏۱۳؛ مَرقُس ۱۳:‏۳۳-‏۳۷ لوقا ۱۲:‏۳۹ و ۴۰ و ۴۲-‏۴۶ -‏ مَتّی ۲۴:‏۴۳-‏۵۱

۳۵«کمر به خدمت ببندید و چراغ خویش را فروزان نگاه دارید.۳۶همچون کسانی باشید که منتظرند سرورشان از جشن عروسی بازگردد، تا چون از راه رسد و در را کوبد، بی‌درنگ بر او بگشایند.۳۷خوشابهحال خادمانی که چون سرورشان بازگردد، آنان را بیدار و هشیار یابد. آمین، به شما می‌گویم، خود کمر به خدمتشان خواهد بست؛ آری، آنان را بر سفره خواهد نشانید و پیش آمده، از ایشان پذیرایی خواهد کرد.۳۸خوشابهحال خادمانی که چون سرورشان از راه رسد، چه در پاس دوّم شب، چه در پاس سوّم، ایشان را بیدار و هشیار یابد.
۳۹«بدانید که اگر صاحبخانه می‌دانست دزد در چه ساعتی خواهد آمد، نمی‌گذاشت به خانه‌اش دستبرد زنند.۴۰پس شما نیز آماده باشید، زیرا پسر انسان در ساعتی خواهد آمد که انتظار ندارید.»
۴۱پِطرُس پرسید: «سرور من، آیا این مَثَل را برای ما آوردی یا برای همه؟»۴۲خداوند در پاسخ گفت: «پس آن مباشر امین و دانا کیست که اربابش او را به سرپرستی خادمان خانۀ خود گماشته باشد تا سهم خوراک آنان را بموقع بدهد؟۴۳خوشابهحال آن غلام که چون اربابش بازگردد، او را مشغول کار بیند.۴۴یقین بدانید که او را بر همۀ مایملک خود خواهد گماشت.۴۵امّا اگر آن غلام با خود بیندیشد که ”ارباب در آمدن تأخیر کرده،“ و به آزار خادمان و خادمه‌ها، و خوردن و نوشیدن و میگساری بپردازد،۴۶آنگاه اربابش در روزی که انتظار ندارد و در ساعتی که از آن آگاه نیست خواهد آمد و او را از میان دوپاره کرده، در جایگاه خیانتکاران خواهد افکند.
۴۷غلامی که خواستِ اربابش را می‌داند و با اینحال، خود را برای انجام آن آماده نمی‌کند، تازیانۀ بسیار خواهد خورد.۴۸امّا آن که خواست اربابش را نمی‌داند و کاری می‌کند که سزاوار تنبیه است، تازیانۀ کمتر خواهد خورد. هر‌که به او بیشتر داده شود، از او بیشتر نیز مطالبه خواهد شد؛ و هر‌که مسئولیتش بیشتر باشد، پاسخگویی‌اش نیز بیشتر خواهد بود.

۱۳۹۵ تیر ۱۱, جمعه

زندگی بدون نگرانی : لوقا ۱۲:‏۲۲-‏۳۱ -‏ مَتّی ۶:‏۲۵-‏۳۳

۲۲آنگاه عیسی خطاب به شاگردان خود گفت: «پس به شما می‌گویم، نگران زندگی خود مباشید که چه بخورید، و نه نگران بدن خود که چه بپوشید.۲۳زندگی از خوراک و بدن از پوشاک مهمتر است.۲۴کلاغها را بنگرید: نه می‌کارند و نه می‌دروند، نه کاهدان دارند و نه انبار؛ با اینهمه خدا به آنها روزی می‌دهد. و شما چقدر باارزشتر از پرندگانید!۲۵کیست از شما که بتواند با نگرانی، ذراعی بر قامت خود بیفزاید؟۲۶پس، اگر از انجام چنین کار کوچکی ناتوانید، از چه سبب نگران مابقی هستید؟۲۷سوسنها را بنگرید که چگونه نمو می‌کنند؛ نه زحمت می‌کشند و نه می‌ریسند. به شما می‌گویم که حتی سلیمان نیز با همۀ شکوه و جلالش همچون یکی از آنها آراسته نشد.۲۸پس اگر خدا علف صحرا را که امروز هست و فردا در تنور افکنده می‌شود، چنین می‌پوشانَد، چقدر بیشتر شما را، ای سست‌ایمانان!۲۹پس در پی این مباشید که چه بخورید یا چه بنوشید؛ نگران اینها مباشید.۳۰زیرا اقوام خداناشناس این دنیا در پی اینگونه چیزهایند، امّا پدر شما می‌داند که به اینهمه نیاز دارید.۳۱بلکه شما، در پی پادشاهی او باشید، که همۀ اینها نیز به شما داده خواهد شد.
۳۲«ای گلۀ کوچک، ترسان مباشید، زیرا خشنودی پدر شما این است که پادشاهی را به شما عطا کند.۳۳آنچه دارید بفروشید و به فقرا بدهید؛ برای خود کیسه‌هایی فراهم کنید که پوسیده نشود، و گنجی پایان‌ناپذیر د آسمان بیندوزید، جایی که نه دزد آید و نه بید زیان رساند.۳۴زیرا هر‌جا گنج شماست، دلتان نیز آنجا خواهد بود.

مَثَل ثروتمند نادان : لوقا 12

۱۳ناگاه کسی از میان جمعیت به او گفت: «استاد، به برادرم بگو میراث پدری را با من قسمت کند.»۱۴عیسی پاسخ داد: «ای مرد، چه کسی مرا بین شما داور یا مُقَسِم قرار داده است؟»۱۵پس به مردم گفت: «بهوش باشید و از هرگونه حرص و آز بپرهیزید، زیرا زندگی انسان به‌فزونی دارایی‌اش نیست.»۱۶سپس این مَثَل را برایشان آورد: «مردی ثروتمند از زراعت خویش محصول فراوان حاصل کرد.۱۷پس با خود اندیشید، ”چه کنم، زیرا جایی برای انباشتن محصول خود ندارم؟“۱۸سپس گفت: ”دانستم چه باید کرد! انبارهای خود را خراب می‌کنم و انبارهایی بزرگتر می‌سازم، و همۀ گندم و اموال خود را در آنها ذخیره می‌کنم.۱۹آنگاه به خود خواهم گفت: ای جان من، برای سالیان دراز اموال فراوان اندوخته‌ای. حال آسوده بزی؛ بخور و بنوش و خوش باش.“۲۰امّا خدا به او گفت: ”ای نادان! همین امشب جانت را از تو خواهند ستاند. پس آنچه اندوخته‌ای، از آنِ که خواهد شد؟“۲۱این است فرجام کسی که برای خویشتن ثروت می‌اندوزد، امّا برای خدا ثروتمند نیست.»